یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بودوزلب ساقی شرابم در مزاق افتاده بود
**
از سر مستی دگر با شاهد عهد شباب
رجعتی میخواستم، لیکن طلاق افتاده بود
***
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر
عاقبت با نظربازی فراق افتاده بود
**
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق
هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود
***
نقش میبستم که گیرم گوشه ای زان چشم مست
طاقت صبر از خم ابروش طاق افتاده بود
**
ای معبر مژده ای فرما که دوشم آفتاب
در شکر خواب صبوحی هم وثاق افتاده بود
***
حافظ آن ساعت که این نظم پریشان مینوشت
طایر فکرش به دام اشتیاق افتاده بود